دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

کاش می فهمیدی
بغض آنقدر بیخِ گلویم را گرفته
که اگر هم بخواهم صدایت کنم
امانم نمی دهد
این بهار انگار
ادامه ی همان زمستان است
و انگار دیگر از دستِ اردیبهشت هم
کاری ساخته نیست
حالِ من وخیم تر از
نسیمِ خوش و رویا چیدن است
کاش می فهمیدی
خوشبختی هایم دارند خاک می خورند
و من دلم نمی آید بی تو
خاطره شان کنم
کاش می فهمیدی
دیگر حوصله ی
فهمیدنِ این همه نبودنت را ندارم!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , عکس نوشته , ,

می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.
همان دلهای بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس.
و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!
اما من نمی خواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی.
نگران شکستن دلت نباش!
میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...
و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ...
و تو مرا داری ...
برای همیشه!
چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...
می خواهم شاد باشی ...
این را من می خواهم ...
تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.
شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!
فقط کافیست خوب گوش بسپاری!
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
پروردگارت ...
با عشق !
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

حکمت
دستان من است
قسمت
آغوش تو
به همین سادگی عزیز دل نیامده
معمای این همه نشدن و نماندن
به همین آسانی حل می شود
وقتی هیچ نگاهی تمنای مرا نمی فهمد
و هیچ آغوشی
تو را تسکین نمیدهد
حالا که محرم نمی شود هیچکس
جز تو
به تمام عاشقه های صف کشیده در این دل
به یک باره دیدی از این دیوانه تر شوم
روزه ی سکوت بگیرم
و دیگر
با هیچکس
کلامی نگویم
از کجا معلوم شاید
خدا به گوشت رساند
و تو آمدی
و روزهی مرا
با عطر وجودت
افطار کردی
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته , ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

حواست باشد جانم ... !
وقتی به زبان آورد
دوستت دارد
به چشمهایش تنها زل نزن،نگاه نکن
آنهم بی هیچ واکنشی !
بی هیچ حرف و کلامی
و با بیان کردن
من هم دوستت دارم
اکتفا نکن
سر ذوق بیا ... لبخندی بزن
محکم بغلش کن
اصلا مچاله اش کن در آغوشت
آنقدر بوسه تحویلش بده
تاکه لحظه ای
مات و مبهوت بماند و بعد
بگذار آنقدر از گفتنِ این کلمات
به سر شوق بیاید
که اگر خواست دوباره باز هم بگوید
اما طور دیگری بگوید
مثلا با چشم هایش بگوید
یا که اصلا هیچ نگوید
نشانت دهد
در رفتارش ، در نگاهش
در درکش نسبت به تو .. !
ویا تورا
ببرد تمامِ مهرش را نشانت دهد
گاهی که در کنارِ تو
رو در رویِ آینه می ایستد
و از تو می پرسد چه می بینی ؟
بگویی :خودمان را ...
با اعتماد به نفس و از ته دل بگوید :
اما من فقط تنها تو را می بینم
همه ی هستی ام را می بینم !
باور کن :
دوستت دارم حرمت دارد
هم به زبان آوردنش
مسئولیتی از سر جان می خواهد
هم شنیدش مسئولیت پذیری ...
.
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,
گاهی حتی با دلتنگی هایت هم لجبازی می کنی
تمام ثانیه هایت هم که تنگ شوند
هی میگویی:
الان است که نگرانم شود
دیگر باید سراغم را بگیرد...
گاهی گوشه ترین جای ممکن قایم می شوی
و در پس ذهنت می گذرد:
دنبالم می گردد
او پیدایم خواهد کرد...
گاهی دلت می خواهد
دلش را به شور بیندازی
و به شوق بیایی از این همه خواستن
از داشتن مهر کسی که نبضهایت را برای آرامش خیالش می شمارد
مبادا تند بزند
مبادا بگیرد...
گاهی دلت میخواهد
در شلوغی روزگارش
بیاید
تنگ در آغوشت گیرد
نفست که آرام گرفت
بگوید:تمام حواسم با توست!
با تو خوب من...!
کاش بداند...
گاهی این سوی دنیا می نشینی
دست نوازش بر سر اطمینانت می کشی
با بغض و لبخند میگویی:میداند دلتنگم....
.
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

برای هر کس که دست در دست
از کنارت گذر می کند
آرزوی تا به همیشه بودن داشته باش
لبخند بزن
و ببخش
ببخش تمام کسانی را که
روز ی میان تنهاییت جای پا گذاشتن
خاطره برایت ردیف کردمد
کنار طاقچه ی خیالت
ببخش و باور کن
خوب بودن
و خوب ماندن
همان چیزیست که آنها به خیال خامشان
از تو گرفته اند.
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

خوابی شده ای
تعبیر نشدنی ...
تا چشم به هم می گذارم،
سرک می کشی در رویاهای بی صاحبم،
مرا می بری به یک دشت پر گل
رهایم می کنی،
غرق شوم.
شور می گیرد وجودم را،
به یکباره چشم باز می کنم
باز می گردم
به همین حال پریشان هر روزه ام!
تصمیم گرفته ام اگر بار دیگر مرا
رها کردی
خودم هم رها شوم
جایی میان خواب و بیداری.
به گمانم
نامش را گذاشته اند
ک م ا
یا خوابی عمیق
به عمق
تمام رویاهای بی تعبیر
با تو!...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

بعضی ها عجیب هستند با یک اتفاق می آیند و می نشینند ته ته دلت ،
و با هزار بهانه و تلخی و اخم و تخم و دلیل دیگر از دلت نمی روند
خوب می خندند
خوب گوش می کنند
اصلا انگار آمده اند که مایه دلگرمیت باشند ،
حتی اگر نباشند.
رد پایشان روی دلت می ماند تا تمام عمر
عشق می ورزند
حتی متلک هایشان به جانت می نشیند
بعضی ها عجیب خوبند .
یادشان که می افتی روحت جانی دوباره می گیرد.
یادشان که می افتی بی اراده لبخند به لبانت می نشیند
بعضی ها را کم می بینی و هر چقدر که نمی بینی با تو هستند .
بعضی ها عجیب می آیند و عجیب تر دیگر نمی روند حتی وقتی که از کنارت رفته اند .
میمانند .
لبخندشان
تصویرشان
صدایشان
حرفهایشان
همه را پیشت امانت می گذارند
و تو می مانی یاد و آرزوی دیدار دوباره آنها .
بعضی ها عجیب خوبند
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

من تو را هر روز می بینم
حتی از دورترین فاصله
حتی وقتی دورتا دور خودم را
یک دیوار می کشم
تا مبادا؛ عطری؛ نگاهی؛ حرفی
مرا یاد تو بیاندازد
بی خبر از دلی که تقلا می کند
تو را صدا می زند
و مرا دیگر صاحب خود نمی داند
من تو را هر روز می خوانم
لا به لای کتاب های بی ربط درسی
میان آگهی بازرگانی
میان زیرنویس های فیلم های درام
تو حتی در چمدان وقتی فکر رفتن می کنم
پیدایی
میان تمام لباس هایم
کنار تمام دفترهایم
و قدم هایت در کفش هایم پیداست
حالا تو با چنین حضوری در من
در روزهایم؛ در لحظه هایم
به راحتی با یک کلام
دست روزگار را در دست من میگذاری
تا از من دیوانه ای دورگرد بسازد
که نام تو را بر تمام دیوارهای این شهر
حک خواهد کرد
و زیر لب تمام آوازهایی که روزی در خاطرش
برای تو شب به شب با دست نوازشگرش
لالایی می خوانده
خواهد خواند
و مردمی که به او به چشم یک بیچاره نگاه خواهند کرد بی آنکه بدانند
این دیوانه تمام خود را روزی
جا گذاشته
و در عوض یک کلام نصیبش شده
متاسفم!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل, دانتیسم, عاشقانه, دلنوشته, عکس نوشته, تلخ نوشته, ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

تو مرا
از همیشه تنها تر کرده ای
آنقدر تنها
که برای خودم را هم دیدن
باید پناه بیاورم به چشمان تو؛
که نیست
که نمی بیند مرا
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل, دانتیسم, عاشقانه, دلنوشته, عکس نوشته, تلخ نوشته, ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

دستِ حادثه را بگیر
راهی اش کن به جایی دور از اینجا
بگذار رُخ دهَد جایی نامعلوم
جایی دور از ما
حادثه ها از برایِ ما نیست
ما همه اش اتفاقیم
اتقاق هایِ ناگهانی
اما خوب مثلِ چشمانِ تو
که اتفاقی شد
تا من عاشقت شوم
مثلِ بودنِ من که باوری شد
برایِ تو برایِ بودن
دستِ اتفاق را می گیرم
تا بی افتد باز هم
جایی کنارِ تو
هرروز هرروز هرروز
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل, دانتیسم, عاشقانه, دلنوشته, عکس نوشته, تلخ نوشته, ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

نامه ای نوشتم
برای کسی که شاید
روزی حوالی من
بگوید: می شود روزگارمان را
با هم تقسیم کنیم؟
نامه اینگونه آغاز می شود:
بی مقدمه می نویسم
اگر آمده ای
نقش عاشق پیشه ها را بازی کنی...
نشانی کافه سینما را می دهم!
آنجا بازیگر زیاد برای ایفای این نقش هست!
یا که چند روزیست دورت خلوت شده؟
کسی را می خواهی که وقت بگذرانی
با لحظه هایش؟
بی شمارند این آدمها....
بیا ! نشانی این آدمها را هم دارم !
خلاصه بگویمت
جاده رفتن را اگر بلدی
اگر آمدی تا رفتن بیاموزی
تا کفش رفتن به پایت کنی
اینجا هیچ چیز نصیبت نمی شود.
اینجا همه چیز بودن است
اگر آمدی ... باید چشمانت، دستانت
گواه بودنت باشند.
ساده بگویمت گذشته، از روزهایی
که بی هیچ ترسی، با همه بودنم
عاشقی می کردم...
گذشته...!!
"عادل دانتیسم"
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته , ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

فالگیر می گفت: برایت آینده ای میبینم روشن...
می گفت سفر کرده ای داری...
میاید صبوری کن...
گفت پریشان حالی...
ولی میگذرد...
فالش که تمام شد خندیدم!!!
گفت خنده ات برای کجای فال است؟!؟!؟
گفتم برای همان جایی که این فقط یک فـــــــــــــــــــــــــــــــال است!!!
گفت: نا امیدی؟
گفتم : به فال آدم ها بسیار....
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته , ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

دلت می آید ؟
دلت می آید تمامِ این روزها را
بی عاشقانه هایِ من سر کنی ؟
بی خنده هایِ من ؟
بی قهر و آشتی کردن و خلوت کردن ؟
دلت می آید من نباشم
که چشمانم را از نگاهت بدزدم
تا تو نبینی قطره قطره شوق
در چشمانم حلقه زده ؟
دلت می آید من تنها به کافه بروم
پشتِ میزِ دونفره بشینم
و برایِ تو هم قهوه سفارش دهم
و قهوه ی بیچاره از داغیِ نگاهِ منتظرم
فکرِ یخ زدن را از سرش بیرون کند ؟
و آن طرف کافه چی
به منِ همیشه دیوانه که هرروز می آیم
و برایِ تویی که نیستی هم سفارش می دهم
از سرِ دلسوزی سری تکان دهد و
زیرِ لب دعایم کند ؟
می دانی .
گاهی آرزو می کنم
لااقل در خواب
صدایت را می شنیدم
اینگونه هرکه سراغت را می گرفت
می گفتم
صدایش سمفونیِ آرامش است
خودش که جایِ خود دارد....
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل, دانتیسم, عاشقانه, دلنوشته, عکس نوشته, تلخ نوشته, ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

تمامِ این مدت می توانستم
عاشقِ هر رهگذری که می آید بشوم
و هیچ خیالی هم از تو در سرم نپرورانم
من می توانستم
دوست داشتن را نوکِ زبانم بنشانم
و با هر لبخندی
دهان باز کنم و بگویم :
راستی ! من دوستت دارم
من می توانستم دلم را
تکه تکه کنم
و هر تکه اش را
جایی جای بگذارم !
می بینی ؟
من می توانستم
نغمه ی عاشقم عاشقم را
دور تا دورِ این دنیا
رقصان زمزمه کنم
اما تو... لعنت به این تو !
که هرکه هم که آمد
به حرمتِ جایِ پایِ تو
بر رویِ چشمانِ منتظرِ من
سر خم کرد و به ادایِ احترام نماند !
نه که نخواهد بماند نه !
تو نگذاشتی
بس که از این زبان وامانده
در نمی آمد چند کلام دلبرانه!
تمام این سال ها می توانستم نمانم
اما ماندم
نه تنها پای تو
من ماندم
تا اگر هم نیامدی
دنیا ببیند
این حوالی می شود
هر روز و هر ثانیه
دل را حراج هر شیرین زبانی نکرد...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

غرور باید مچاله شود
بمیرد اصلا !
پایِ دل دادگی که در میان باشد
باید سراپا تمنا شوی
عشق شوی
دیر می شود گاهی دیر !
به خود می آیی که دو زانو نشسته ای
رفتنش را تماشا می کنی
و به زمین و زمان ناسزا می گویی !
نه جانم !
نه خدا کاره ای بوده
نه زمین
نه روزگار
همه کاره ی داستان تو بودی
که - من - بودنت را زمین نگذاشتنی
که نخواستی - ما - شوی !
عشق اگر عشق بشود
پایش برسد
جان هم باید در راهش داد
چه برسد غرور
که مفت هم نمی ارزد . . .
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

عهد شکستن کارِ من نیست !
از همان ابتدا گفته بودم
گفته بودم پایِ دل دادگی ام می ایستم
پایِ دیر آمدنت
از همان ابتدا خواسته بودم اینچنینی عاشقی را
گفته بودم آسان نمی خواهم تو را
می دانم .. می دانم .. می دانم
اما !
تو بگو ؟
صبر بیش از این جایز است ؟
حالا دیگر وقتِ رسیدنِ آغوشت نیست ؟
تو که می دانی؛ خدا هم
که من آغوشِ هیچکس را
برایِ خستگی هایم نخواسته ام
و حالا خواهانم با صدایِ بلند هم می گویم
خواهانِ تو
دستانت
خواهانِ لبانت که نامم را صدا می زند
و جانم گفتن هایِ پی در پیِ لبانِ من
که در تمامِ وجودم انعکاس می یابد
و من لبریز می شوم از بوی خوش
داشتنت .
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

آدم هایی هستند كه وقتی نیستند
انگار چیزی كم داری
وقتی هستند انگار پشتت را به كوه سپرده ای
خیالت راحت است وقتی بودنشان را كنارت حس می كنی
وقتی نگاهت می كنند،
صدایت می زنند،
كنارت قدم می زنند و با تو حرف می زنند
از همیشه حالت بهتر است،
قوت قلب می دهد حضورشان.
آه كه چقدر كمند،
نایابند و نایافتنی،
و چقدر دوست داشتنی هستند و خواستنی و
چه خوشبختی عظیمیست بودنشان كنارت...
ناگزیرم از این
"اما"
اما این را هم می دانیم
كه بودنشان همیشگی نیست ،
هیچكس برای همیشه نمی ماند
گاهی مرگ آنها را ما می گیرد
و گاهی هم دست روزگار ...
این روح است که می ماند
و جدایی تن امری ست تغییر نایافتنی
و این ما هستیم
كه باید این لحظه های بودن كنار هم را،
این اندك زمان های دوست داشتن را قدر بدانیم
و شادی را مهمان همیشگی سفره ی دلمان كنیم...
و من این باهم بودن های خوب را برایتان آرزومندم ...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , عکس نوشته , ,

حالا که از من دوری
مراقبِ خودت باش
مراقبِ اشک هایت که بی من نریزد
مراقبِ دلت که بی من نگیرد
مراقبِ خنده هایت که بی من کسی نبیند
مراقبِ دست هایت باش
چشم هایت حتی
این ها همه اش امانت است
پیشِ تو
حالا که دستم از دست هایت کوتاست
آغوشم از آغوشت دور
مراقبِ بی قراری هایت باش
مبادا بی من
کسی
آرامِ جانت شود.
مبادا ...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

امنیت
تمامِ آرامش خلاصه می شد در همین یک کلامِ ساده
که ما پیچیده اش می کنیم
که انگار با این یک کلام کوه بر دوشِ کسی گذاشته ایم
نه جانم !
امنیت ساده تر از چیزیست که خیالش را می کنی
امنیت یک بوسه است
یک دوستت دارم
یک دلم برایت تنگ شده
یک چشمهایت چرا بغض دارد
یک انقدر بلند نخند صدایِ گریه هات در خانه پیچیده
امنیت
یک لبخند است با تمامِ مالکیتش برایِ یک رابطه
یک : دستت را محکم گرفته ام تو مرا داری !
امنیت
تنها برایِ مرد نیست
که زن هم باید امنیت باشد
امنیتِ آغوش و امنیت عشق
زن نامِ دیگرش اما
همان امنیت است
وقتی که عاشق می شود
وقتی که قلبش برایِ مردانگیت می تپد
بدان امن است
تمامِ آنچه که برایِ توست
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

دارم عادت میکنم به نخواستن خواسته هایم .... "
به گمانم این اغاز بی تفاوتیست ..
و من
میترسم از چنین روزی ...
میگویم ...
زمستان معجزه ای ندارد .. ؟"
مثلا یک روز صبح با صدای باران بیدار شوم
و
نشسته باشم کنار خدا ..
" حوالی آسمــــــ ـآن ها "
دیگر هیچ هراسم نباشد ...
ازاین عادت های زمینی ... ! "
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

رهگذر پیری از من پرسید پاییز شده؟
نمی دانم چرا گفتم اری !.
باز هم پرسیده پاییز شده؟
اینبار گفتم : در راه است
دوباره تکرار سوال ...
گفتم مگر فصل را نمی گویید ؟
گفت:..چرا اما نه فصل سال ....
از فصل دلت پرسیدم
سرم را چرخاندم به سمتی دور گفتم :
مدتی است...
پک به سیگارش زد و گفت:از چهره ات پیداست..
زمستانش هم همین روزا میرسد اگ به فریادش نرسی...
خندیدم....زهر خند..
گفتم خدانگهدار اقا..
گفت وداع کردن را از کی اموختی؟
و من دیگر حرفی نداشتم ..
انگار !!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

اینکه گاهی دلم میگیرد
گاهی دستانم به زندگی نمیرود
گاهی یک حصار به دور خودم می کشم
و رویش مینویسم: تا اطلاع ثانوی
خسته ام
دلیل نمیشود که تو
آمدنت را به تعویق بی اندازی
دلیل نمی شود که
به شانه ی دل شکسته ها نزنم و نگویم :
عزیز جان …
خدا هست… خدا هست… خدا هست
اصلا همه این حال های لعنتی لاعلاج
چاشنی زندگی است
و هیچ دلیل نمی شود
من باز به خود نیایم
چای دارچین نگذارم
باز هم برای تو ننویسم
و میان یک دنیا اشک
با چشمانی تار
روی کاغذ خیس حک نکنم:
چقدر جای شانه هایت کنارم خالیست
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

دلتنگی نه حرف حالیش می شود
نه نگاه
نه گفتن مداوم دوستت دارم
دلتنگی یک سکوت می خواهد
یک آغوش
که بوی عطر تو را تنها داشته باشد
که بدانی دور که شد ٬
هنوز هم آغشته باشد از بوی تو
دلتنگی٬ امنیت می خواهد.
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

راست می گفتی بانو!
دلدادگی آنقدرها هم که فکرش را می کردیم، ساده نبود.
ساده نیست؛
دل که می دهی،
انگار خودت را دودستی تقدیم اوی قصه کرده ای.
بخندد، می خندی.
اشک بریزد،
اشک نمی ریزی؛ سیل می باری.
سرد باشد،
مرداد با همه گرمایش به حالت برف می بارد
و انتظار...
امان از این انتظار که می شود کار هر روزه که هیچ؛
کار هر ثانیه ات.
ساده نیست بانو!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , عکس نوشته , ,

ﭼﻪ ﮐﯿﻔﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮑﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﻧﺖ ﻧﻘﺶ ﺑﺒﻨﺪد
ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﻮﯾﯽ: ﺟﺎﻧﻢ؟
ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺎﻣﺖ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﺯ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺑﻔﻬﻤﯽ
ﺍﺳﻤﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ، ﺣﺘﯽ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻣﺎﻟﮑﯿﺘﺶ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ
ﺑﯿﻦ ﺗﻮ ﻭ ﺍﻭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ!!!
ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﺪﺍﻡ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺟﺎﻧﻢ ﺑﮕﻮﯾﯽ،
ﺑﮕﻮﯾﺪ: ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺱ ﭘﺮﺗﯽ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ
ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻩ!!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ
ﺟﺎﻧﻢ، ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻋﺸﻘﻢ، ﻧﻔﺴﻢ ﻧﯿﺴﺖ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﯾﮏ ﺣﺲ
ﺩﺭ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺎﻡ، ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ " ﻣﯿﻢ" ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ
ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...
ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ
ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ...؟!!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,
من دیگر توانِ خاطره ساختنم نیست
کفشت را که در خانه ی من درآوردی
مهمان خطابت نمی کنم..تو صاحب خانه ای..
نه اینکه اگر باز کفش به پا کنی..بروی
من می میرم... نه.!
اما فرقی با آن سالمندِ اتاقِ شماره هفتِ خانه ی سالمندان
که هرروز با یک بغض که چرا باز صبح را دیده است ندارم ..
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

دوست داشتنت چمدانیست
در دستانِ بلاتکلیف ترین مسافر
که راهی اش می کنند
بی آنکه بداند کجا
بداند کِی
نه شماره ی پروازی
نه بلیطِ قطاری
او می ماند و چمدان
و تماشایِ هرروزه ی مسافرانی که
با لبخند
با اشک
از هم جدا می شوند
به هم می رسند
و او
نه می داند باید گریه کند
نه می داند باید بخندد
دوست داشتنت چمدانیست
که نه می توانم بازش کنم
نه می توانم رهایش کنم
نه می توانم به مقصدی بروم
شاید باید فراموشی بگیرم
چمدان را جایی جای بگذارم
اولین بلیط را خریداری کنم
و دور شوم
و هرکه از من پرسید
چمدان به همراه ندارید ؟
بگویم
به گمانم در ایستگاه جای گذاشتم
بگویند
می خواهید خبر بدهید پیدایش کنند ؟
بگویم
اگر برایِ من باشد
پیدایم می کند
دوست داشتنت چمدانیست
که با همه ی فراموشی هم باز
به گمانم به پایِ روزی آمدنش
خواهم نشست.
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

یکی از همین جمعه ها
خودم را بر می دارم می برم
میانِ پیاده روهایِ همیشه مرده ی این شهر
که هیچ لبخندِ آشنایی نمی یابی در آن
یا بهتر بگویم .. لبخندی نمی یابی ..
در مرکزی ترین نقطه اش بنشینم
پایم را در یک کفش می کنم
که یا همین حالا
آشناترین لبخندِ دنیا را تحویلِ من می دهی
یا من همه ی روزهایِ باقی مانده را
همینجا می نشینم
خط و نشان نمی کشم اما
باور کن .. من دیگر نگاهِ غریبه ها را
تاب و توانم
نیست ...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

تقصیرِ ما نبود
عشق بی مقدمه پا در کفشمان کرد
بی آنکه بپرسد دنیایمان حرفهایمان
باورمان یکیست یا نه ؟
که بپرسد این من و تو
ما می شود یا نه ؟
چه بی فکریست این عشق
که نمی سنجد و بی مقدمه می آید
و جا خوش می کند
و می ماند
چه دیوانه ایم من که پایِ این بی فکری می ایستم
عاشقت می مانم
و مسافری می شوم که در ایستگاه می ایستد
و چشمانش به دربِ ورودی خشک می شود
تا بیاید؛ دستش را بگیرد
و بی هیچ حرفی از هرچه رفتن است
دورش کند
تقصیرِ ما نبود
مقصرِ لبخندِ تو بود
که در تمامِ خواب و بیداری و رویایِ من
از همان وقت که عشق را فهمیدم
که عشق را خواستم
پیدا بود تو؛ تنها تقصیرت این است که
همان رویایِ منی
من؛ تمامِ تقصیرم این است که
همه ی زندگی را خلاصه می کنم در تو
که می خندم برایِ تو
می بوسم برایِ تو
و آغوش تنها آغوشِ تو
و این
دنیایِ ما را از هم دور می کند
دور...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

به گمانم حواست به پاییز نیست
آمده است..
خیالم راحت است که
دیگر شمعدانی ها گل نمی دهند
و من بهانه ای دارم که به دلم بگویم
می خواست از این حوالی گذر کند دلم جان
اما...
آخر او تنها نشانه ی شمعدانی ها را دارد
تو هم نگرانِ چیزی نباش
خیالت تا می تواند در من پرسه می زند
فردا دستش را می گیرم
با هم به خیابان می رویم
زیرِ باران .. رویِ برگهایِ پاییزی
قدم می زنیم
خیالت برایم از تو می گوید
من برایش از تو می گویم
و به این همه دیوانگی می خندیم
بلند
بلند
بلند
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , عکس نوشته , ,

گاهی دلت تنگ می شود
تنگ
تنگ
تنگ
آنقدر تنگ، که دیگر اسمش دل نیست
شاید نقطه ای جا مانده،
از خاطراتی دود شده باشد، در اعماق وجودت
که روزی نامش دل بود و تنگ می شد!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ !
ﺗﻮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
ﺩﺭ ﻫﺠﻮﻡِ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻣﺮﮔﯽ ﻫﺎ
ﭘﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ
ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺳﻂِ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ
ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺣﺘﯽ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍﻩ ﺑﺪﻫﺪ
ﯾﮏ ﺁﺩﻡِ ﺳﺎﺩﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ
ﺍﺧﻢ ﻫﺎﯼِ ﺳﺎﺧﺘﮕﯿﺶ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼِ ﺷﻨﺪﯾﻦِ ﺻﺪﺍﯾﺶ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﺮ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡِ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﺷﻮﻕِ ﺩﯾﺪﻥِ ﭼﺸﻤﺎﻥِ ﺁﺷﻨﺎﯾﺶ
ﯾﮏ ﺁﺩﻡِ ﺳﺎﺩﻩ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺑﺮﺍﯼِ ﺑﻮﺩﻧﺶ
ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥِ ﺑﻬﺎﺭ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﻢ
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , شاعران , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

عشق یعنی
ساعتِ دیدار که رسید
خانه را که هیچ
شهر را
مرتب کنی
یعنی هرچه می بافی
برای انداختن دور گردن لب هایت
برای گرم کردن ثانیه های با او
وقتی میگویی
سلام!
همه اش باهم شکافته شود
یعنی باز و بستن چشمهایت
برای ماندن در ناباوری آنکه
روبه رویش نشسته ای
عشق یعنی
حتی اگر این دیدار
در یک جمع شلوغ باشد
و او اصلا
از فکرش هم عبور نکند
که تو آنجا نشسته ای و در دلت
رخت آغشته به نفس هایش را
میشوری
یعنی هرکه صدایت کرد
بارها و بارها نامت را که گفت
حواست نباشد
اما تا نام او را کسی صدا کرد
انگار که تو را صدا کرده باشند
همه ی حواست را جمع صدا کنی
تا ببینی که بود، چه کار داشت
عشق یعنی
بیچاره ای شوی
که تمام چاره در دستان کسی باشد
که دست هایش
آن طرف میز محکم فنجان قهوه اش را چسبیده
عشق عشق عشق!
سه حرف
با تمام معجزات ممکن
که از تو دیوانه ای میسازد
ستودنی...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , شاعران , معاصر ,